برگشتن آنه و دَدهَ
منیم بالام مارالم آنهَ اینا بالاخره با تاخیر یک روزه به دلیل بارش برف شدید که باعث شده بود پروازشون کنسل بشه . بالاخره پریروز برگشتن . خوش اومدین . دلمون واقعا براشون یه تیکه شده بود. اونروز دَده اس ام زد و اطلاع داد که دارن میرن فرودگاه تا سوار هواپیما بشن. ما هم همه چیز رو برا یک ناهار مفصل با اونا آماده کردیم ، بعد پَسا خالا گفت عمو داره میاد که بریم فرودگاه . منم اومدم اتاق پیشت بهت گفم مامانی بیا لباستو بپوش داریم میریم از پیش هواپیماها دَده اینا رو بیاریم برگشتی به من گفتی از فرودگاه دیگه . از تعجب داشتم شاخ در می آوردم آخه فسقلی الان شما دقیقا 3 سال و یک روزه ای اینا رو از کجا میاری میگی. حالا من پیش خودم می گم ب...